چگونه میتوانیم از علم آیندهپژوهی، برای ساختن آینده خود استفاده کنیم؟
دکتر یحیی قائدی، استاد دانشگاه خوارزمی، شناخته شدهترین استاد دانشگاههای معتبرِ کشور در «آموزش فلسفه» و به طور خاص، «آموزش فلسفه به کودکان» است. در این مقاله که برای «پردیس توسعه انسانی» نوشته شده است، وی به ما زاویه جدیدی از کاربرد فلسفه در زندگی را معرفی کرده است. فلسفه توانایی و مهارتهای ارزشمندی را در اختیار ما قرار میدهد. آیا تاکنون میدانستید که فلسفه راهی برای کسب آرامش و رها شدن از فشارهای عصبی از جمله از عصبانیت است؟ پیش از این از دکتر قائدی، مقاله «فبک در تاریخ» را منتشر کردهایم.
گاهی از دست خودم شگفت زده میشوم. چیزی که در شرایطی مرا عصبانی کرده بود، حالا همان چیز مرا عصبانی نمیکند؛ دیگرگونه آن نیز رخ داده بود: رخدادی که پیشتر مرا عصبانی نمیکرد اکنون مرا عصبانی میکند!
با خودم فکر کردم، چطور است کاری کنم تا همیشه در شرایطی باشم که عصبانی نشوم؟ پس از آن فکر کردم در آن موقع چیزی در سرم میگذشته، که باعث شده من عصبانی نشوم و حالا چه چیزی در سرم دارم که موجب می شود عصبانی شوم؟
از خودم می پرسم: “یعنی فکر میکنی منشا عصبانیت، ذهنی یا عقلی است و ربطی به چیزهای دیگر از جمله واکنشهای غیر ارادی جسمی یا ذهنی ندارد؟ گاهی فکر میکردم مشکلات جسمانی، بیماریها و حتی مشکلات بیرون ذهنی نظیر مسایل اقتصادی، سیاسی، و اجتماعی ریشه ناراحتی و عصبانیت آدمها هستند. حالا چی؟ یعنی اکنون چنین فکر نمیکنی؟
حالا تردید دارم و بیشتر بر این باورم که ریشه عصبانیت در ذهن ماست. عصبانیت به گزارههایی وابسته است که ما آنها را وارد ذهن خود کردهایم. آنها نشانگر نحوه نگریستن ما درباره جهان و هر آنچه در آن است، هستند و دیدگاه ما درباره واقعیت را نشان میدهند. یعنی میپندارید چیزها به خودی خود نمیتوانند و نباید ما را ناراحت کنند؟
سوال این بود: آیا چیزها به خودی خود نمیتوانند و نباید ما را ناراحت کنند؟ اینگونه میپندارم! بگذارید با یک نمونه بیشتر توضیح دهم. معمولا رفتار ناعادلانه ما را ناراحت میکند. چرا؟ چون ما تصور میکنیم جهان، ناعادلانه اداره میشود. در این صورت ناراحت میشویم. واقعیت این است که بسیاری از امور در جهان نه عادلانهاند و نه عادلانه به پیش میروند. اگر چنین فکر کنید دیگر عصبانی نخواهید شد. یا تصور کنید که چرا وقتی کسی با خودروی شما تصادف میکند شما تا حد جنون عصبانی می شوید؟ چون فکر میکنید که اگر شما درست رانندگی کنید نباید برایتان اتفاقی بیفتد، ولی واقعیت این است که هم شما و هم دیگران بیشتر اوقات درست رانندگی نمیکنید که در برخی موارد، خطاهای رانندگی، منجر به تصادف میشود. پس اگر احتمال دهید هر آن ممکن است تصادف کنید دیگر ناراحت نخواهید شد. در نظر گرفتن واقعیت، مانند یک اقدام بهداشتی پیش از بروز بیماری است. در نظر گرفتن این احتمالات، در صورتی به امکان و واقعیت تبدیل میشود که دیدگاهتان در مورد واقعیت را تغییر دهید.
بهطور کلی مشاوره فلسفی، در معنایی که من در پی آنم، به ما کمک میکند تا مواجهه آرام و راحتتری با واقعیت داشته باشیم. چنان که سقراط (Socrates) به آرامی جام شوکران را سر کشید و یا وقتی سِنِکا (Seneca)، به دستور حاکم وقت باید خود را میکشت، همه شیوههای کشتن خود را پیشنهاد کرد و چون نتیجه نگرفت، به یادش آمد که خود را به سبک سقراط بکشد؛ او از آن روش هم نتیجه نگرفت و سرانجام خود را با خفگی در حمام بخار از بین برد. اگر سنکا این روزها بود، راههای مدرن و بی رحمانهتری را پیشنهاد و اجرا میکرد.
به زعم سنکا “عصبانیت با تکیه بر برخی عقاید عقلانی ظهور میکند؛ اگر ما فقط بتوانیم عقاید را تغییر دهیم، گرایش خود به عصبانیت را تغییر خواهیم داد” … به نظر سنکا، “آنچه ما را عصبانی میکند برداشتهای خوشبینانه خطرناکی درباره چگونگی جهان و دیگر افراد است“. از نگاه او “هر وقت از دستیابی به امور مورد علاقه خود باز میمانیم، عصبانیت ما را فرا نمیگیرد؛ بلکه فقط هنگامی عصبانی میشویم که عقیده داشته باشیم لیاقت به دست آوردن آن چیز را داریم. شدیدترین عصبانیتهای ما ناشی از رویدادهایی است که درک ما از اصول هستی را نقض میکند“. دو باتن (De Botton) در تسلی بخشیهای فلسفه میگوید: “وظیفه فلسفه عبارت است از آماده کردن نرمترین فرود ممکن آرزوهای ما بر روی دیوار انعطافناپذیر واقعیت“.
برخی از عمومیترین گزارهها که در صورت نقض شدن از سوی افراد یا سازمانها ما را عصبانی میکنند را میتوان به دو دسته گزارههای زیر تقسیم کرد:
گزارهها و مصداقهای شخصی
گزارهها و مصداقهای غیر شخصی
بر این بنیان، دو باتن ادامه میدهد: “علت عصبانیت نوعی باور است. باوری که خواستگاههای تقریبا خوشبینانه خندهداری دارد (گرچه تاثیرات آن گریهآور است)، این باور که در قرارداد زندگی، چیزی به نام ناکامی نوشته نشده است.”
در حالیکه ناکامی بخش جداییناپذیر واقعیت زندگانی است، تصور کنید همه آدمها میتوانستند به آرزوهایشان جامه عمل بپوشانند؛ آن وقت چه اتفاقی میافتاد؟ احتمالا هیچ کس به آرزوهایش نمیرسید.
در این مقاله با کارکرد جدیدی از فلسه آشنا شدیم. اینکه فلسفه مطالعه نظاممند پرسشهای کلی و اساسی، مانند پرسشهایی درباره هستی، عقل، دانش، ارزشها، ذهن، و زبان است، به قوت خود باقی، اما اینکه میتوانیم از فلسفه با این درجه از پرداختن به امور کلی، راهی به سوی بهداشت روان بگیریم، موضوع هیجانانگیزی است که به خوبی به تصویر کشیده شده است. در میانِ وسایلِ آسودگی و آرامش خود، خواندن و آشنایی با فلسفه را فراموش نکنید.
دوباتن، آلن (1401). تسلی بخشیهای فلسفه. ترجمه: عرفان ثابتی. تهران: انتشارات ققنوس.
6 دیدگاه
بسیار عالی بود….تجربه حضورم در مراکز مشاوره و کمک گرفتن از مشاورین مختلف نشان میدهد که دنیای سلامت روان به شدت به این اندیشه ها نیاز دارد
موفق و پیروز باشیر
سلامت باشید و ممنون از این نظرات خوب و مثبت شما
درود بله بسیاری از انچه بر سر انسان می رود به سبب گزاره های ذهنی اوست.انسان زندانی گزاره های خودش است
این قلم رو خیلی می شه دوست داشت و به صاحب ذهنی که پشت اونه تبریک گفت.
زندگی در کنار فلسفه باید خیلی دلچسب تر باشه از زندگی دور از فلسفه. اگه فلسفه، به جز روش، بتونه ابزاری برای زندگی هم باشه، فاصله اش رو با ما کمتر می کنه و آدمها بیشتر به اون توجه می کنن.
عالی
سپاس از شما و این نظرات سازنده، قوی و ارزشمند شما
درود ها
می پندارم فلسفه ظرفیت های بسیاری دارد که در جامعه ما کمتر به آن توجه شده است