چگونه میتوانیم از علم آیندهپژوهی، برای ساختن آینده خود استفاده کنیم؟
تا حالا برای شما اتفاق افتاده که احساس کنین هرچه مطلب در دنیا چاپ شده رو شما خوندید! یا هرچه که سایتهای مختلف روزانه منتشر میکنند رو مطالعه کردین و در موردشون آگاهی دارین؟
میزان اطلاعاتی که امروز در دست ما قرار دارد با اطلاعات محدود 50 سال پیش یا حتی 10 سال قبل قابل مقایسه نیست. اهمیت داشتن اطلاعات برای همه ما روشن و واضحه؛ شکی در این نیست که وقتی اطلاعاتمون در هر زمینهای بالا باشه، خیلی بهتر میتونیم اطلاعات رو پردازش و ارزیابی کنیم و سرانجام با دیدی منطقی به یک نتیجه درست برسیم. البته که قطعا اطلاعات درست از اطلاعات نادرست باید تفکیک شوند چرا که وجود اطلاعات نادرست نه تنها کمکی به حل مسائل فکری ما نمیکند بلکه حتی میتواند آثار مخربی را هم به دنبال داشته باشد.
در بعضی مواقع وقتی اطلاعات در یک حوزه طبقهبندی نشده باشند و از حد معمول فراتر بروند، شخص دارای اطلاعات در موقعیتی قرار می گیرد که نمیتواند تشخیص دهد از کدام اطلاعات باید استفاده کند و کدام اطلاعات را باید حذف کند. در نتیجه هم نمیتواند درست تصمیم گیری کند. به وضعیتی که در آن شخص نمی تواند حجم بالای اطلاعاتی که وارد ذهن او می شود را طبقه بندی کند و هنگام برخورد با مسئله، تشخیص دهد که از چه اطلاعاتی برای کمک به انتخاب بهترین راه حل ها استفاده کند، دچار «سرسام اطلاعاتی» شده است.
در این مقاله میخواهیم در مورد «سرسام اطلاعاتی» صحبت کنیم؛ اینکه چطور بمباران و انفجار اطلاعات منجر به سرسام اطلاعاتی می شود و چگونه میتوان از این وضعیت نجات پیدا کرد و به انتخاب راه حل درست دست زد؟
ناتوانی در یافتن و فهم اطلاعاتی که دقیقاً نیازهای ما را برطرف کند، و عدم توانایی تشخیص اطلاعات صحیح منجر به سرسام اطلاعاتی می شود. گفتیم که «سرسام اطلاعاتی» زمانی رخ می دهد که ما در درک یک موضوع با مشکل روبه رو هستیم و از طرفی با حجم انبوهی از اطلاعات مواجهیم و میخواهیم از همه اطلاعات موجود استفاده کنیم، بنابراین قدرت تصمیم گیری درست در آن زمینه را نداریم: در این صورت، مدیریت اطلاعات برای ما سخت میشود. به بیان دیگر، وقتی فرد در معرض بمباران اطلاعاتی قرار می گیرد، اطلاعات زیادی دریافت میکند و به خاطر این حجم از اطلاعات فرصت و توانایی پردازش دقیق و تعمق و رسیدن به فهم، برای وی باقی نمیماند. اضافه بار اطلاعاتی زمانی رخ می دهد که مقدار اطلاعات وارد شده به مغز بیشتر از توانایی مغز برای پردازش آن است.
متخصصان علوم شناختی سالهاست که تشخیص دادهاند انسان ظرفیت محدودی برای ذخیره اطلاعات و پردازش آن در حافظه و ذهن خود دارد. افراد در میان انبوه اطلاعات، گیج میشوند و احتمالا بر اساس اطلاعاتی که دریافت کردهاند، به جای تصمیمهای قاطع و آگاهانه، تصمیمهای ضعیفتری میگیرند. وقتی مجموعه زیادی از اطلاعات پیچیده با حجم بالا و متناقض به یک تصمیمگیرنده داده شود، به دلیل محدودیت منابع فرد برای پردازش همه اطلاعات و اتخاذ بهترین تصمیم، کیفیت تصمیمگیری او کاهش مییابد (روتزل، 2019).
همانطور که داشتن اطلاعات از طرفی میتواند سودمند باشد، از طرف دیگر حجم زیاد اطلاعات در ذهن میتواند ظرفیت ما را برای عملکرد موثر کاهش دهد و منجر به ناتوانی در تصمیمگیری شود. هنگامی که این وضعیت در یک سازمان ادامه پیدا کند، فرسودگی شغلی میتواند یکی از نتایج رایج آن باشد.
با وجود اینکه دهه های اول قرن 21 را عصر انفجار اطلاعات نامیده اند، و ما بدون آگاهی از روش دسترسی به اطلاعات و اطلاع از نحوه استفاده درست از آنها، در زندگی دچار مشکلات زیادی خواهیم شد اما بیشتر ما نمیدانیم چگونه تمام اطلاعاتی که دریافت میکنیم را فیلتر، سازماندهی، اولویتبندی، و استفاده کنیم. به عنوان مثال خواندن همه مقالات دانشگاهی منتشر شده در یک زمینه تخصصی برای یک فرد غیرممکن است، حتی اگر تمام وقت خود را صرف مطالعه کند یا خواندن تمام متون مربوط به هر بیمار برای یک پزشک عمومی غیرممکن است. بنابراین بخش بزرگی از موفقیت شما به این بستگی دارد که چگونه بتوانید این اطلاعات را سازماندهی و استفاده کنید.
با شناسایی نیازها و اهداف خود که در مسیر زندگی برای ما در اولویت قرار دارند، میتوانیم از ورود بخش زیادی از اطلاعاتی که در اولویت نیستند و ورود آنها به ذهن دست کم در آن مرحله از زندگی بیفایده است جلوگیری کنیم و اطلاعات لازم را فقط در موضوعات مرتبط با اهداف و مقاصد جدی و پراهمیت آن مرحله از زندگی پردازش کنیم. همچنین سازماندهی و معنادار کردن اطلاعات و بیرونی کردن اطلاعات روی کاغذ هم میتواند کمک بسیاری به سروسامان دادن اطلاعات اضافی در ذهن کند و انرژی ذهنی کمتری را از ما بگیرد.