چگونه میتوانیم از علم آیندهپژوهی، برای ساختن آینده خود استفاده کنیم؟
یکی از همین روزها، در متن کوتاهی از قول چارلز بوکوفسکی (Charles Bukowski) می خواندم که: ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم ولی به دنبال لذت بردن می گردیم. باید پذیرفت که تنها راه ادامه دادن، لذت بردن از رنج هایی است که می کشیم!
آیا شما این ادعا را می پذیرید؟ ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم؟ آیا ما به دنبال لذت می گردیم؟ رنج کشیدن و لذت بردن چیست که می توانیم از یکی به دیگری برسیم؟
در این مقاله دیدگاه «پردیس توسعه انسانی» با این نگاه به میان می آید که: در هستی، رنج در کنار خوشی قرار گرفته است؛ آنچه می تواند از رنج ما بکاهد و به خوشی ما بیفزاید، رشد کردن است. زندگی کوتاه است؛ دلیلی وجود ندارد آن را با رنج بگذرانیم همچنان که گذراندن آن با لذتهای گذرا و موقتی، پسندیده نیست. چرا رشد بر لذت مدامِ زندگی و گریز از رنج های آن، تاثیر دارد؟
یادگیری تنها ابزار رشد است. در هر سنی که باشید، یادگیری و کسب تجربه های جدید، پشتیبان و انرژی مورد نیاز برای احساس خوشبختی شما است. یادگیریِ چیزهای جدید؛ اعتماد به نفس شما را تقویت و خلاقیت شما را شکوفا میکند: شکوفا شدن خلاقیت، به شما کمک خواهد کرد تا روزهای عمرتان و رویدادهای زندگیتان تکراری و ملال آور نشود. آیا در زندگی خود، چه تعداد آدم را دیدهاید که از این موضوع شِکوه داشته باشند که روزهایشان مثل هم به تکرار می گذرد؟
رنج، همیشه زاییدۀ درد جسمی و یا اندوهِ رفتنِ یک دوست نیست. آنها در زمان خاصی ایجاد میشوند و اگر به روش درستی مدیریت شوند، از روزها و شبها ما گذر می کنند. تکرار و روزمرگیِ بیحاصل، دردی است که اگر بر زندگی ما غالب شود، اسیرِ آن خواهیم شد: رنج خمودگی، و رنجِ یکنواختی، تبدیل به یکی از زندانهایِ روحمان در تمام عمر خواهد شد. در این زندان، عوض شدنِ ساعت، روز و تقویم، جایگزینِ تغییر و نو شدنهای ما می شود.
وقتی روند زندگی های ما در وضعیتِ یکنواخت و عادی قرار می گیرد؛ تحصیل به پایان می رسد؛ شغلی پیدا میکنیم؛ خانوادهای تشکیل میدهیم، زندگی دچار رنج «روزمره ها»، و لذت زندگی، وابسته به غیرعادی ها میشود. غیرعادی ها یعنی چیزهایی که روزمره نیست: برای بسیاری از مردم، مهمانی رفتن، سفر کردن، و غذا خوردن در یک رستورانِ معروف، عادی نیست؛ جزو غیرعادیهایی است که تبدیل به لذت زندگی میشود. در این صورت میتوانیم بگوییم: یکنواخت شدنِ روند زندگی، مصادف با شروع رنج است که برای کاستن از شدت آن، «ناگزیر» به غیرعادی ها رو می آوریم. وقتی غیرعادی ها هم تکرار و تکرار و تکرار شدند، تبدیل به «عادی» میشوند! در این صورت به چه رو آوریم؟
آیا تاکنون به این موضوع فکر کرده اید که با وجود دشواری های گاه و بی گاه درس خواندن و فضای اغلب انفعالیِ دورههای کودکی و نوجوانی، چرا بسیاری از ما، در بزرگسالی و از دوره های بعدی عمر، حسرت لذت های دوره کودکی را میخوریم؟ به نظرم اغلب پاسخ میدهند که چون در آن دوره از عمر، دشواریِ قبولِ مسئولیتِ همسر و فرزند، کار، بازپرداخت قسطِ وام، اجارۀ خانه، ترافیک، و دردسرهای رایج زندگی روزمرۀ امروز را نداشتیم! از نگاه ما، این قضاوت دقیقی درباره آن دوره نیست. یکی از عواملی که آن دوران را شیرین و خواستنی کرده است و اغلب ما از ارزش و اهمیت آن غفلت می کنیم، آن است که در آن سالها، ما هر روز در حال نو شدن از طریقِ کشف جدیدی از دنیا بودیم. دنیا در دستان کوچک ما گویِ عجیبی بود که با آن وَر می رفتیم تا از آن سر در بیاوریم. در آن دوره سنی، با نشستن بر سرِ کلاسهای درس، شرکت در اردوها و برنامه های جانبی، گفتگو با دوستان و همکلاسی ها، با بازی و سرگرمی و مانند اینها در حال کشف دنیا و یادگیری چیزهای جدید و گاه شگفت آور بودیم. لذت رشد از طریق یادگیری های همیشگی، به نحوی همراه ما بود که خودمان هم متوجه چگونگیِ بروزِ آن نمیشدیم.
بیایید کمی با خودمان صادق باشیم! در دنیا چه میزان هنر، دانش، و مهارت وجود دارد که ما حتی از نام آنها اطلاع نداریم؟ چرا پس از دبیرستان یا دانشگاه، از آموختن و یادگیری منظم دست می کشیم؟ آیا مدرسه و دانشگاه، همه آنچه باید به ما می داد را داده است؟ آیا ما به قدر کافی دنیای پیچیده و شگفت آورِ اطراف خود را شناخته ایم؟
اگر باور داشته باشید که دوره رشد شما از طریق یادگیریِ منظم، نباید با پایان یافتنِ مدرسه به پایان برسد، یکی از اطمینان بخش ترین راهها برای گرفتار نشدن در رنج هستی را کشف کرده اید.
با بوکوفسکی مخالفم که ما برای رنج کشیدن آفریده شده ایم؛ به علاوه با او موافق نیستم که تنها راه ادامه دادن به زندگی در این وضعیت، لذت بردن از رنج هایی است که می کشیم! این نوع نگاه برای انسان های مایوس که نمی توانند اندیشه و اراده خود برای داشتن یک زندگی لذت بخش را مدیریت کنند، جذاب است. اگر برای خود و به اراده خویشتن، برای زندگی تان در همه عمر، مدرسه ای تاسیس کنید که مدیر، برنامه ریز، مشاور، معلم، و شاگرد آن خودتان باشید، هرگز به رنج هستی گرفتار نخواهید آمد. چنین مدرسه ای، جایگاهِ یادگیریِ مستمر؛ رمزگشایی از نادانسته ها؛ درگیر شدن مداوم در انجام تکلیف هایِ شیرینِ خودخاسته؛ جاذبۀ امتحان گرفتن های آسان و پیچیده از خود؛ یا در مجموع، خانه «رشد» است. در چنین مدرسهای که زندگی شماست، روزها، ماهها، و سالها، زیبا و سرشار از هیجان کشف و درگیری های جدید خواهد شد. در آنجا هر روز، فرصت نو شدن وجود دارد؛ امکانِ لذت از زندگی در کنار «رشد»، همیشگی است. اگر این مدرسه را تاسیس کنید، هم خانواده و هم فامیل و هم تمام انسانهایی که در مسیر زندگی با شما در ارتباط قرار می گیرند، به صورت غیر مستقیم، راه لذت بردن از زندگی و ادامه دادن به آن را می آموزند.
این ادعا در خلاء و در فضایی از رویا و خیال به میان نیامده است. شاید شما هم مثل من آن را تجربه کرده اید؛ تجربه های زنده و واقعی از آن را داشته اید؛ و نمونه های زیادی از چنین افرادی در کنار شما بودهاند که سبک و شیوه زندگی آنها را تحسین کرده اید. اگر بخواهیم گرفتاری های شغلی؛ دردسرهای زندگی؛ و فشارهایی که به دلیل اوضاع اقتصادی و فرهنگی بر ما وارد می شود را مرور کنیم، و گمان کنیم، آنچه ادامه زندگی را ممکن می کند، عادت کردن به مشقت های آن و کوشش برای لذت بردن از رنجهای آن است، از نظر ذهنی خودمان را برای پذیرش این قانون آماده کرده ایم که: باید روزبه روز بر دامنه رنجهای جدید زندگی مان افزوده شود! یادمان نرود که وقتی ذهن، پذیرای یک باور شود، آن باور واقعیت پیدا می کند.
ده ها پیشنهاد برای رهبری زندگی وجود دارد که شما آنها را به خوبی میدانید و شاید تاکنون آنها را در زندگی خود به کار بسته اید و به هر میزانی در آن احساس موفقیت میکنید. اما به شما توصیه میکنم به این مدل پیشنهادی از یک متخصصِ آموزش و یادگیری که ضمناً تجربه های زندگی خود را به ساده ترین صورت ممکن در اختیار شما قرار می دهد، نگاه دقیقی داشته باشید و به آن عمل کنید. از هم اکنون به شما اطمینان میدهم که این نکته ها به شما برای رهبری بهتر زندگی، کمک خواهد کرد:
زندگی نامه
چارلز بوکوفسکی (Charles Bukowski) شاعر و داستاننویس آمریکایی متولد آلمان (1994-1920) و نویسنده کتابهای مطرحی چون «عامهپسند» است. بوکوفسکی به دلیل سبک متفاوتش در شاعری و نویسندگی و نشان دادن لایههای تاریک زندگی و فقر در آمریکا مورد توجه قرار گرفت: به او لقب «ملکالشعرای فرودستان» دادهاند.
2 دیدگاه
وقتی شروع رنج هستی با تکرارپذیریِ روند زندگی را خواندم یاد جمله شوپنهاور افتادم ” خواستن، خشنودی گذرا، ملال و خواستن بیشتر “.
بله کاملا درست است ” تهوع” میتواند بالی برای پرواز یا سقوط باشد. آزمودن چیزهای بی ارزش همیشه مثل طی کردن خط ساحل و برداشتن چند ده متر راه، کم هزینه نیست…
گاهی این آزمون و خطاها، به قیمت از دست رفتن جوانی، احترام و ارزش، غرور و خیلی داشته های دیگر تمام می شود.
پس بهتر است از تجربه خودمان و دیگران بهترین استفاده را ببریم و نشانه ها را جدی بگیریم و با توجیه هایی از این دست، فریفته زرق و برق هر چیزی نشوییم. سپاسگزارم از تجربه ها و نشانه هایی که ارایه شد تا شاید کمتر مجبور به پیمودن مسیرهای اشتباه شویم.
ممنون از همراهی شما